مونا ی من (گل من )

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 1269
نویسنده پیام
shlir آفلاین


ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


مونا ی من (گل من )
ملا از زنش پرسید " توچند سال داری ؟ زنش گفت : نمی دانم .ملا گفت : مگه میشه آدم سن خودش رانداند ؟ زنش گفت : والا " من دایم مواظب اثاث خونه هستم واونا را می شمارم که مبادا دزد اونا رو برده باشه .
آخه سن منو که کسی نمی بره که لازم باشه سال هاشو به خاطر بسپارم .

یکشنبه 21 خرداد 1391 - 20:39
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


انوشیروان
انوشیروان از بوذر جمهرپرسید : بهترین چیزها یی که به من رسیده چیست ؟ بوذر جمهر گفت : زن " مرگ و احتیاج !
اوشیروان با تعجب پرسید : چگونه چنین می گویی ؟ بوذرجمهر گفت : اگر زن نبود پادشاهی چون تو متولد نمی شد .اگر مرگ نبود " پادشاهی از پدرت به تو نمی رسید و اگر احتیاج نبود " دانشمندی چون من تو را خدمت نمی کرد !

یکشنبه 21 خرداد 1391 - 20:44
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


بوسیدن
زن : راستی بوسیدن چه مرضی رابه آدم منتقل می کنه ؟
شوهر : مرض ازدواج .

یکشنبه 21 خرداد 1391 - 20:47
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


کبودی چشم
شخصی به ابلهی رسید و گفت : پای چشمت چقدر کبود شده ابله با ناراحتی گفت : راست می گویی آیا درد هم می کند .

یکشنبه 21 خرداد 1391 - 20:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


چگونه زنی
مردی را پرسید دوست داری زنی با چشمان زاغ و موهای بور داشته باشی  یازنی با چشمان سیاه و موهای مشکی .
مرد گفت :
اگر بشود هر دو !

یکشنبه 21 خرداد 1391 - 21:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


دوست داشتن
روزی سلطانی به دلغک خود پرسید : چه کسی را از همه بیشتر دوست داری
دلغک جواب داد :
هر کسی که شکم مراسیر کند
سلطان گفت :
پس مرا دوست داری .
دلغک گفت :
دوستتان دارم فقط به اندازه ته دلم .

یکشنبه 21 خرداد 1391 - 21:06
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


لوچ
شخصی به آشنایی رسید که چشم هایش لوچ بود وهر چیز را دوتا می دید .
شخص از راه رسید نصیحت وار به او گفت : همیشه یکی از چشمهایت را ببند تا واقعیت را ببینی وبه اشتباه نیافتی .
آشنای لوچ گفت :
راستی شما دوتا چقدر شبیه هم هستید .

یکشنبه 21 خرداد 1391 - 21:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


تک
عزیز دلم " تک تک روزهایم را می سوزانم " تا چشمکی شوم برای شب های بی ستاره ات . . .

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 14:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


فخر فروشی
کور یک  چشمی به سراغ نا بینایی رفت و گفت : اقلا من یک چشم دارم .
نابینا آهی کشید و گفت :
اگر راست می گویی به سراغ آنهایی که دو چشم دارند برو و چشم نازک کن .

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 14:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


قهر
پسری که ابگوشت دوست نداشت از غذا قهر کرد واز سفره کنار رفت مادر به قهر او اعتنایی نکرد و قسمتی از غذا را برای او کنار گذاشت و بقیه اش رابین بچه های دیگر تقسیم کرد . پسر با دیدن سهم خودش طاقت نیاورد و گفت :
من که لب به این غذا نمی زنم ولی اون غذا را برای هرکسی کنار گذاشته ای کم گذاشتی .

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 14:20
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


صفات همسر
از شکمپاره ای پرسیدند صفات همسر آینده ات را چه در نظر گرفتی ؟ جواب داد :
اولا اشپز خوبی باشد " دوما کم خور باشد " سوما تعارفی باشد و چهارما چشم هایش شور نباشد .

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 14:23
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


دل تنگ
آدم زرنگی میهمان خسیسی شد و اقامت او طولانی شد خسیس به زبان آمد و گفت : ببینم تودلت برای خانواده ات تنگ نشده زرنگ جواب داد چرا ولی چون ترا بسیار دوست دارم می ترسم بعداز من دل تو برای من تنگ شود .

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 14:27
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


شوت زاده
میره خونه می بینه بوی گاز میاد به زن و بچه اش میگه برق رو روشن نکنید .
من کبریت دارم !

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 18:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


دختره زشت!
یه روز یک دختره زشت از نانمزدش می پرسه فرق من با خورشید چیه .
پسره میگه : هر دو تاتون نمی شه مستقیم بهتون نگاه کرد !

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 18:47
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


زرنگ
شوهره میره ماه عسل وقتی بر میگرده زنش میگه چرا منو نبردی ؟!
میگه : آخر خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم!

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 18:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


بچه به مامان؟
بچه : مامان نهار چی داریم ؟ مادر با عصبانیت : زهر مار
بچه : آخ جون از شر املت راحت شدیم !

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 18:52
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


پیراهن مشکی
پیراهن مشکی من از غم نیست اس ام اس های نداده من کم نیست من واسه خودم یه قانون دارم توی قانون من هرکی که واسم اس ام اس نذاره رفیق نیست .

دوشنبه 22 خرداد 1391 - 18:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


کچل
از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه ؟ میگه من از شیشه پاک کن استفاده می کنم !

سه شنبه 23 خرداد 1391 - 18:06
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


مدیر عامل
معلم انشاء به بچه ها میگه موضوع انشاء این دفعه اینه که : اگر مدیرعامل بودید چه میکردید؟  بعد می بینه همه تند وتند وبا هیجان شروع کردند به نوشتن بجز یک نفر که نشسته وداره از پنجره بیرون رو تماشا می کنه . معلم ازش می پرسه : چراتو هیچی نمی نویسی ؟ بچه میگه : منتظرم تا متنشی ام بیاد !

سه شنبه 23 خرداد 1391 - 18:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


شوت زاده
جناب شوت زاده جلو آیینه ایستاده بود بعد گفت : جون داداش من تو رو یه جا دیدم . بعد کمی فکر کرد و گفت : آهان یادم اومد  شما رو توی سلمونی دیدم .

سه شنبه 23 خرداد 1391 - 18:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


شوت زاده
آقای شوت زاده و دوستش به راننده تاکسی میگن : آقا 3نفر تا تجریش چقدر می گیری ؟
راننده میگه : شما که 2 نفر هستید !
شوت زاده میگه :
مگه خودت نمیخوای بیای ؟ !

سه شنبه 23 خرداد 1391 - 18:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


قاضی و متهم ؟
قاضی : چرا دستت را در جیب این آقا کردی . متهم : خیال کردم جیب خودم است . قاضی : پس چرا پول هایش را برداشتی . متهم : قربون یعنی می فرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم !

سه شنبه 23 خرداد 1391 - 18:23
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


بیوه
به زنی که همیشه می دونه شوهرش کجاست چی میگن ؟
میگن بیوه !

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


قد قد !
قد قد قد قد قد قد قد قد خوبه ... خوبه همینو تمرین کن فردا تخم گذاشتم یاد میگیری !

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:05
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


زرنگ
شوهره میره توالت " زنش زنگ میزنه میگه کجایی ؟

میگه خونه بابات !


زنش میگه همون جا یه چیز بخور بیا من چیزی درست نکردم !

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


ابله
ابله ای ساندویچ فروشی داشته . یکی میاد :
میگه آقا یه ساندویچ کوکتل بدین ولی توش گوجه نذارین .
ابله میگه :
امروز گوجه نداریم میخوای خیار شور نذارم ؟ !

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:12
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


فروش الاغ
مردی به حجره ای رفت و سلام کرد و پرسید اینجا چه می فروشید حجره دار بدون اینکه سلام او را جواب بدهد گفت :
10 الاغ در طویله داریم که فروشی هست ورد گفت :
ولی مثل اینکه یکی از الاغ ها از طویله خارج شده .

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:18
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


دعوت
خسیسی به دوستانش گفت :هر وقت خواستید مرابه خانه تان دعوت کنید .از سه روز قبل بگویید یکی از دوستانش گفت : برای چه ؟ خسیس گفت : چون می خواهم از سه روز قبل چیز ی نخورم .

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:21
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


کم حافظه
اولی سلام .
دومی : ببخشید من شما را نمی شناسم .
اولی : عجب از وقتی که پول از من قرض گرفته ای کم حافظه شده ای .

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:25
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


پسر یا دختر
ابلهی صاحب فرزندی شد مردی به او رسید و گفت : مبار است . پسر است .
ابله گفت :
نه مرد گفت : پس دختر است .
ابله با تعجب گفت : تو از کجا فهمیدی . !

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:28
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
shlir آفلاین



ارسال‌ها : 157
عضویت: 19 /3 /1391


غیبت نکردن ؟
زنی با زن دیگر صحبت می کرد زن اول گفت :
فلانی را می شناسی وبعد ساکت شد .
زن دیگر پرسید چرا ساکت شدی .
زن اول گفت :
هیچی نزدیک بود غیبتش رابکنم و بگویم با شوهرش دعوا دارد خوب شد نگفتم .

پنجشنبه 25 خرداد 1391 - 10:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

Powered by Tem98 | Copyright © 2009 Rozblog Group